متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

متین و مهبد

تولد 3 سالگی عشق مامان

وااااااااااااااااااااااااااای مژده بدید پسر قند عسلم 3 سالش شده ببینیدش چقدر آقا شده عزیزم تولدت مبارک ایشالا 100 سال زنده باشی من خیلی زیااااااااااااااااااااااد برات خوشحالم امروز شنبه 25 تیر 1390 و تو توی این روز ساعت 9:30 صبح دنیا اومدی و زندگی منو بابا مرتضی تو از این رو به اون رو کردی و برای این موضوع هر روز خدا رو شکر می کنم که خدا نازنینی چون تو رو بهمون داده من بدون تو نمی دونستم چیکار می کردم منو بابای یه تصمیمی کوچولو گرفتیم چون امروز بابا سر کاره خیلی ناراحت بود که نمی تونست پیش توباشه واسه همین فکر کردیم بهتره آخر هفته با عزیز و بابارضا خاله مونا خاله مریم خاله میترا و از همه مهمتر با محمد رضا جونت بریم طالقان آخه دفعه پیش ...
31 شهريور 1390

مرور خاطرات1

سلام عزیزم دیروز داشتم عکسات رو نگاه می کردم و یاد لحظه  لحظه زمان هایی رو که با تو گذروندم افتادم و کلی با خودم ذوق کردم که همچین خاطراتی دارم که منحصر بفرد و فقط برای منو تو کاش می تونستم این احساسارو بهت نشون بدم  حالا برات عکسات رو م ذارم که بعدا ببینی                                             ...
26 شهريور 1390

مرور خاطرات 2

سلام به همه کوچولو های روی زمین منم مثل خیلی از مامانی خوش اقبال دیگه یه کوچولو دارم که به اندازه دنیا دوستش دارم و اگه خدایی نکرده روزی نباشه منم هیچ دلیلی واسه موندن ندارم متین عزیزم ، پسر یکی یدونمه و عشقم ، تپشای قلبم واسه اونه و وقتی پیششم قلبم تندتر می زنه عزیزم مامانی خیلی دوستت داره و هر جا که باشی همیشه برات آرزوی خوشبخی و سعادت می کنه عاشقتم عزیزم هرچی که می گم انگار کم ......... دیروز داشتم عکسای ناز دوران نوزادیت و به بعدشو نگاه می کردم وقتی خوابی آرومو نازی   وقتی میخندی شیطنت از نگاهت می باره اون موقعی که ٢تا دندون بالای دهن قشنگت و ٢ تا هم پایینش در اومده بود واقعا خوردنی شده بودی هر وقت که به اون عکسات نگاه م...
26 شهريور 1390

آرایشگاه

سلام پسر قشنگم دیروز برده بودمت آرایشگاه وموهاتو کوتاه کردم البته با کمک آرایشگر وکلی هم عرق ما رو در آوردی چون از ماشین و تیغ می ترسیدی هی شونه هاتو بالا می آوردیو خودتو سفت می کردی و این کارو برای ما سخت کرد ولی نتیجه داد وتو کاملا متفاوت شدی  این سومین بار که موهاتو کوتاه می کنی ولی این دفعه خیلی فرق داشت و وقتی اومدیم خونه خودت هم همش توی آینه نگاه می کردی انگار که خودت نبودی و اون موقع بود که دیدم چه بزرگ شدی حالا خودت ببین اینجا 3 سالته قربونت برم همه جوره قشنگو شیرینی بوسای زیاد برای تو قبل از آرایشگاه بعد از آرایشگاه ...
24 شهريور 1390

پارک

سلام عشقم شب پیش با بابا جونت رفتیم پارک و شما کلی بازی کردی و کلی خوش گذروندی 2 بار سوار قطار شدی  کلی هم تاب بازی کردی و سوار سرسره شدی وقتی میدویدی این طروفو  اون طرف من حسابی مواظبت بودم که نخوری به تاب چون از اونها خیلی می ترسم که یهویی بخوره بهت و خدایی نکرده طوریت بشه با خودم فکر می کنم که چجوری میتونم بذارم بدون من بری بیرون البته وقتی بزرگتر شدی همش می ترسم که برات اتفاقی بیافته و من اونجا نباشم که کمکت کنم و مواظبت باشم از حالا دلشوره گرفتم  خب می ترسم چی کار کنم      حالا عکساتو ببین چند تا هم از بازی های روزای قبلت گذاشتم ...
17 شهريور 1390

عید فطر

  روز آخر چقدر عرفانیست چشمهایم عجب بارانیست عطر جنت تمام شد افسوس آخرین لحظه های مهمانیست عید همگی مبارک   ...
8 شهريور 1390

فرهنگ لغت متین 2

تمساح = تسماح تفنگ = توفنگ عقب = عبب من با تو دوست نیستم = اصلا با تو دوست نمی باشم بند کفشم باز شده = کفش بندم واز شده     ...
8 شهريور 1390

طالقان 90

          اینجا طالقان منو تو بابا مرتضی عمو مهدی خانموش و آوینا جونو مامان باباش با هم ایجا رفته بودیم به تو آوینا که خیلی خوش گذشت اصلا دلتون نمی خواست که برگردید توی اون دشت بزرگ که کنار سد طالقان بود هی ای طرف و اون طرف می دویدید و یک لحظه هم نمی ایستادید اگه یه وقت ئستتون رو می گرفتیم که خدایی نکرده نیوفتید که اوخ بشید با گریه و جیغ می خواستید که فرار کند و واسه همین تو همش دست منو چنگ می زدی که زودتر ولت کنم آخه مامانی می ترسیدم بافتی جون این دشته شیب داشت و من همش نگران این بودن که زبونم لال طوریت نشه                   &n...
4 شهريور 1390
1